عمل مجلس افروز. افروختن و روشن کردن مجلس به وجود خویش. مجلس را افروختن. با قدوم خویش مجلس را روشن کردن: گر همی دعوی کنی در مجلس افروزی چو شمع پس برای جمع همچون شمعت از خود خورد کو. سنائی (دیوان چ مدرس رضوی ص 443). شاه بهرام در چنین روزی کرد شادانه مجلس افروزی. نظامی. چون ز خوان ریزه خورده شد روزی می درآمد به مجلس افروزی. نظامی. چند چون شمع مجلس افروزی جلوه سازی و خویشتن سوزی. نظامی. مبین تابش مجلس افروزیم تپش بین و سیلاب دلسوزیم. سعدی. و رجوع به مجلس افروز شود
عمل مجلس افروز. افروختن و روشن کردن مجلس به وجود خویش. مجلس را افروختن. با قدوم خویش مجلس را روشن کردن: گر همی دعوی کنی در مجلس افروزی چو شمع پس برای جمع همچون شمعت از خود خورد کو. سنائی (دیوان چ مدرس رضوی ص 443). شاه بهرام در چنین روزی کرد شادانه مجلس افروزی. نظامی. چون ز خوان ریزه خورده شد روزی می درآمد به مجلس افروزی. نظامی. چند چون شمع مجلس افروزی جلوه سازی و خویشتن سوزی. نظامی. مبین تابش مجلس افروزیم تپش بین و سیلاب دلسوزیم. سعدی. و رجوع به مجلس افروز شود
مجلس افروز. افروزندۀ مجلس. روشن کننده مجلس: در طبق مجمر مجلس فروز عود شکرساز و شکر عودسوز. نظامی. مرا کاین سخنهاست مجلس فروز چو آتش در او روشنایی و سوز. سعدی (بوستان). و رجوع به مجلس افروز شود
مجلس افروز. افروزندۀ مجلس. روشن کننده مجلس: در طبق مجمر مجلس فروز عود شکرساز و شکر عودسوز. نظامی. مرا کاین سخنهاست مجلس فروز چو آتش در او روشنایی و سوز. سعدی (بوستان). و رجوع به مجلس افروز شود